موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: اخرشیم

تاريخ : یک شنبه 11 خرداد 1393 | 1:47 | نویسنده : بانوی پرتقالی |


 

چهار دانشجو شب امتحان به جای درس خواندن به مهمونی وخوش گذرونی رفته بودند و هیچ آمادگی امتحانشون رو نداشتند.

روز امتحان به فکر چاره افتادند وحقه ای سوارکردند

به این صورت که سر و رو شون رو کثیف کردند ومقداری هم با پاره کردن لباس هاشون در ظاهرشون تغییراتی بوجود آوردند.


سپس عزم رفتن به دانشگاه نمودند ویک راست به پیش استاد رفتند.

مسئله رو با استاد اینطور مطرح کردند:

که دیشب به یک مراسم عروسی خارج ازشهر رفته بودند و در راه برگشت از شانس بد یکی از لاستیک های ماشین پنچر میشه و اونا با هزار زحمت و هل دادن ماشین به یه جایی رسوندنش واین بوده که به آمادگی لازم برای امتحان نرسیدند کلی از اینها اصرار و از استاد انکار، آخر سر قرار میشه سه روز دیگه یک امتحان اختصاصی برای این ۴ نفرازطرف استاد برگزار بشه،

آنها هم بشکن زنان از این موفقیت بزرگ، سه روز تمام به درس خوندن مشغول میشن و روز امتحان با اعتماد به نفس بالا به اتاق استاد میرن تا اعلام آمادگی خودشون رو ابراز کنند

استاد عنوان می کنه بدلیل خاص بودن و خارج از نوبت بودن این امتحان باید هر کدوم از دانشجوها توی یک کلاس بنشینند و امتحان بدن که آنها به خاطر داشتن وقت کافی وآمادگی لازم با کمال میل قبول می کنند.

امتحان حاوی دو سوال و بارم بندی از نمره بیست بود:

۱ ) نام و نام خانوادگی؟ ۲ نمره

۲ ) کدام لاستیک پنچر شده بود؟ ۱۸ نمره

الف) لاستیک سمت راست جلو

ب) لاستیک سمت چپ جلو
ج) لاستیک سمت راست عقب
د) لاستیک سمت چپ عقب


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: زرنگی؟؟؟

تاريخ : یک شنبه 11 خرداد 1393 | 1:45 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

 

چندتا نظر توپ بفرست بیاد!!


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی

تاريخ : یک شنبه 11 خرداد 1393 | 1:43 | نویسنده : بانوی پرتقالی |


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی

تاريخ : یک شنبه 11 خرداد 1393 | 1:38 | نویسنده : بانوی پرتقالی |


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: کادوی روز مرد

تاريخ : یک شنبه 11 خرداد 1393 | 1:37 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

 ارزش حجاب را وقتي فهميد كه

 

راننده تاكسي او را خانم صدا زد

 

وآن یکی  را خانومي


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: ارزش حجاب

تاريخ : شنبه 10 خرداد 1393 | 21:9 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

 

” هیچ گاه “

به خاطر ” هیچ کس “

دست از ” ارزشهایت ” نکش

چون … زمانی که آن فرد از تو دست بکشد

تو می مانی و یک ” منِ ” بی ارزش


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی

تاريخ : شنبه 10 خرداد 1393 | 21:5 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

در يك روز باراني حضرت علي(عليه‌السلام) با پيامبر(صلي‌الله‌عليه‌وآله)

در بقيع بودند كه زني سوار بر الاغ از آن‌جا عبور مي‌كرد. ناگهان پاي الاغ در چاله‌اي

فرو رفت و زن از بالاي آن به زير افتاد. رسول خدا به سرعت روي خود را برگرداند.

حاضران به رسول خدا گفتند اين زن شلوار به تن دارد. حضرت سه بار فرمود:

خداوند زنان شلوار پوش را رحمت كند. سپس فرمودند: اي مردم!

شلوار را به عنوان پوشش برگزينيد؛ چرا كه از پوشاننده‌ترين لباس‌هاي شماست‌.

و به‌وسيله‌ي آن از زنان خود به هنگام خروج آنان از منزل محافظت كنيد.

(البته بايد توجه داشت كه پيامبر، شلوار را به عنوان مكمل پوشش مطرح كردند، نه جايگزين پوشش!)


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: شلوارتو بپوش

تاريخ : شنبه 10 خرداد 1393 | 21:1 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

 

پس از اَفرینش اَدم خدا گفت به او: نازنینم اَدم....
با تو رازی دارم !..
اندکی پیشتر اَی ..
اَدم اَرام و نجیب ، اَمد پیش !!.
... زیر چشمی به خدا می نگریست !..
...
محو لبخند غم آلود خدا ! .. دلش انگار گریست .
نازنینم اَدم!!. ( قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید ) !!!..
یاد من باش ... که بس تنهایم !!.
بغض آدم ترکید ، .. گونه هایش لرزید !!
به خدا گفت :
من به اندازه ی ....
من به اندازه ی گلهای بهشت .....نه ...
به اندازه عرش ..نه ....نه
من به اندازه ی تنهاییت ، ای هستی من ، .. دوستدارت هستم !!
اَدم ،.. کوله اش را بر داشت
خسته و سخت قدم بر می داشت !...
راهی ظلمت پر شور زمین ..
طفلکی بنده غمگین اَدم!..
در میان لحظه ی جانکاه ، هبوط ...
زیر لبهای خدا باز شنید ،...
نازنینم اَدم !... نه به اندازه ی تنهایی من ...
نه به اندازه ی عرش... نه به اندازه ی گلهای بهشت !...
که به اندازه یک دانه گندم ، تو فقط یادم باش !!!!
نازنینم اَدم .... نبری از یادم ؟؟!!!!.


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: ننازنینم ادم

تاريخ : شنبه 10 خرداد 1393 | 17:33 | نویسنده : بانوی پرتقالی |
دانشمندان هنوز در رابطه با افرادی که با عینک آفتابی تو اتاق عکس میندازن به نتیجه خاصی نرسیدند:| :|
 
زنگ زدم به سهراب پرسیدم “قایقت جا دارد”
.
.
.
.
صدا آمد :از بی ادبان!

 

فهمیدم اشتباهی شماره لقمان رو گرفتم، سریع

 

قطع کردم…

 

 


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی

تاريخ : شنبه 10 خرداد 1393 | 17:32 | نویسنده : بانوی پرتقالی |
.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • وب شیمی
  • وب سمفونی
  • وب قالب بلاگفا
  • وب رفتن